▀رُخـــــو▄

+بسم الله الرحمن الرحیم+

▀رُخـــــو▄

+بسم الله الرحمن الرحیم+

▀رُخـــــو▄

او گفت :"بیایید نزدیک لبه"
انها گفتند:"ما میترسیم"
او گفت:"بیایید نزدیک لبه"
انها امدند...
و او انها را هل داد...
و انها پرواز کردند...

آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

ای حال نامعلوم ، آروم باش آروم ...

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ق.ظ

خدا کنه این حس و حالم گذرا باشه ، 

مخصوص همین برهه از زندگی باشه ،

واس همه همین باشه !

انگار قبلا یه آرامشی ، یه آخیشی داشتم که دیگه ندارمش ،

نه تو شهر دانشجویی حس میکنم تو شهر و وطن خودمم و

نه حتی تو شهر محل زندگیمون :(

وقتی از بیرون زندگی دانشجویی منو میبینن فک میکنن خیلی

خوش میگذره ، دارم میترکونم و ...

عااااره ! خوبه ـ  خوشم میگذره ، ولی مث یه اردو باحاله

که هی به خودم میگم اوکی خوش گذشت ، تموم شه .

ولی تموم نمیشههههه :((

شبا که از دانشگاه داریم میریم خوابگاه یه تیکه خیابون باید

پیاده بریم ، خب شب شده و در جهت مخالف خودروها باید 

حرکت کنیم . پس منمو کلی چراغ تو تاریکی و یه هندزفری

تو گوشم و البته مریم هم بعضی وقتا حرف میزنه که متوجه نمیشم.

تو اون راه دائم فک میکنم چیکار کردم که این شد ؟ 

از اینجا به بعد زندگی چطوریه؟ ! قراره خراب ترش کنم ؟

+ نمیتونم توصیف کنم این حجم از غصه ی نشسته رو دلم رو.

الان تو اتاق خودم هستم تو خونمون ، ولی انگار اینجا مهمونم،

میخوام برم بیرون یه سری لباسام نیس ، میرم خوابگاه یه چیزایی

میخوام که تو اتاقمه :((

اینا واس خودم هم احمقانه به نظر میرسه ولی چیزیه که دست

خودم نیس و داره زجرم میده .

#خدایا ... 


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۰۱:۵۲
Ftm 25