▀رُخـــــو▄
+بسم الله الرحمن الرحیم+
▀رُخـــــو▄
+بسم الله الرحمن الرحیم+
خانه
درباره من
سرآغاز
تماس با من
او گفت :"بیایید نزدیک لبه"
انها گفتند:"ما میترسیم"
او گفت:"بیایید نزدیک لبه"
انها امدند...
و او انها را هل داد...
و انها پرواز کردند...
دنبال کنندگان
۱۰ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
خلاصه آمار
کلمات کلیدی
مامایی دانشجوترم1مامایی روزنوشت1ماما
بایگانی
آبان ۱۴۰۰
(۱)
دی ۱۳۹۷
(۱)
آبان ۱۳۹۷
(۱)
ارديبهشت ۱۳۹۷
(۱)
آذر ۱۳۹۶
(۲)
شهریور ۱۳۹۶
(۱)
تیر ۱۳۹۶
(۱)
اسفند ۱۳۹۵
(۳)
بهمن ۱۳۹۵
(۱)
دی ۱۳۹۵
(۳)
آذر ۱۳۹۵
(۱)
آبان ۱۳۹۵
(۱)
مهر ۱۳۹۵
(۴)
شهریور ۱۳۹۵
(۳)
ارديبهشت ۱۳۹۵
(۱)
فروردين ۱۳۹۵
(۱)
آخرین مطالب
۰۰/۰۸/۰۵
هرلحظه داریم گم میشیم ...
۹۷/۱۰/۱۲
چی شد...
۹۷/۰۸/۰۹
پس از مدتها ...
۹۷/۰۲/۲۲
فرقی نداره ...
۹۶/۰۹/۲۵
از من نپرس ...
۹۶/۰۹/۰۳
آذر ...
۹۶/۰۶/۱۲
گاهی وقتها...
۹۶/۰۴/۰۱
بدون عنوان !
۹۵/۱۲/۲۷
یک نفر شبیه من ...
۹۵/۱۲/۲۳
کارآموزی در بیمارستان
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
پیوندها
طــعم اِ گــس اِ زن ــدگـــی
قناری معدن
ماجراهای خواستگاری
تا سن پطرزبورگ
چنین مطلبی وجود ندارد