آذر ...
واقعا کی آذر شد ؟؟ هر روز فک میکنم سخت میگذره ، دیر میگذره !
اما بعد ترش که میرم تقویم رو میبینم یهو دلم میگیره ...
از ماه های رفته :(
از مهر چی یادمه ؟ اومم شاید عاشورا تاسوعا که تعطیلی زیاد بود زود برگشتیم خونه!
از آبان ؟ امتحان حذفی دارو که شدیدا خراب کردم و جواب همه ی سوال ها رو
نه تنها بعد امتحان بلکه تا اخر عمرم میدونم ! فقط سر امتحان تمرکز نداشتم
مثلا برای تعریف فارماکودینامیک تعریف فارماکولوژی رو نوشتم !!!!
خدا رحم کنه ):
دیگهههه تولد شهربانو ۳۰آبان بود (۲۹*) که خوش گذشت 😊
دیشب هم رفتیم ش— -د
و بعدش رفتیم یه کافی شاپ منچ بازی کردیم که
بازنده باید حساب میکرد ، اخرین نفرها شهربانو و مریم بودن اما وقتی
مریم حواسش نبود شهربانو دوتا از مهره هاشو اورد داخل 😂😂
بیچاره مریم فک کرد باخت 🤓 البته یکی دیگه حساب کرد .
سه تاشون میخواستن من اخر بشم 😝 مهره های همو نمیزدن 😕
ولی اول شدم 😂😂♥️
# اینا رو اینجوری گفتم که بگم خیلی هم بد نیست اوضاع ولی
دائم یه حسی درونت هست که میگه تموم شه دیگه !!
حالا مطمئنا وارد مرحله ی دیگه جایی دیگه سالهای دیگه
بازم این حس لعنتی هست :)