خب تقصیر خودمه . . .
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ
اخرای سوم راهنمایی دبیر ادبیاتمون گفت یه دفتر دویست برگ
خوشگل بردارید و توش خاطرات روزانه تون رو ثبت کنید .
کدوم دبیر؟ همونی که خیلی خیلی دوسش داشتم .
اولش هر روزم رو مینوشتم و هر روزی که یادم میرفت
بنویسم ، براش یه صفحه ی خالی میذاشتم (بعدا پرش نمیکردما
کلا اسکل بودم خخخ) .
دیگه کم کم یاد گرفتم که میشه حالا ماهی چند صفحه نوشت
و لازم نیست اتفاق خاصی رو بنویسم ، میشه از حس هم نوشت.
خلاصه که تا پارسال اواخر تیر مینوشتم ، با لذت !!!
خب قرار بود توش از موفقیت هام بنویسم و این پشت کنکور
موندنه دفترمو خراب میکرد :(
پس دیگه هیچی ننوشتم ، هنوزم ننوشتم ، اصن میترسم
برم سمت دفتره ... از چی بنویسم توش؟!
انقد برگه های کمی ازش مونده بود که من شمره بودم
برای هر ماه چندتا ، تا برای اولین روز دانشگاهم یه صفحه
بمونه :) اما الان همه ی اون صفحه ها سفیدن .
رنگ سفید خیلی خطرناکه ، غمناکم هست . . .
خیلی چیزا تو زندگیم سفید شدن ،
بهتره بگم سفید موندن !
۹۵/۰۶/۲۰